پنجشنبه ۰۱ آذر ۰۳

طراحی وبسایت و ساخت سایت تیم راهکارهای وب

۳۷ بازديد

 

طراحی وبسایت و ساخت سایت تیم راهکارهای وب

 

در طراحی وبسایت و ساخت سایت یک وبسایت تشکیل شده است فایلها و تصاویر مختلف که توسط طراح سایت ایجاد و بارگذاری میگردد ،که در تعداد مشخصی از فایلها در هر دسته ایجاد میگردد و برای طراحی سایت صفحه ای خاص مرتب شده اند،مانند چیدن و منظم کردن فایلها و عکسها در کامپیوتر خودمان. صفحه اصلی یا Homa Page یک سایت معمولا" default.htmlیا index.html یا index.htm نامیده میشود ولی با اسمی مختلف نیز می توان آنها را صدا یا بارگذاری کرد و این مهم صرفأ بسته به سلیقه طراح سایت ما دارد. در طراحی وبسایت و ساخت سایت وقتی یک سایت اینترنتی را تایپ میکنیم (مثلا" www.npco.net)، مرور گر کامپیوتر ما از طریق Domain ما ما به سراغ Hosting سایت ما میرود که این آدرس آمده است، و برای سافتم آدرسی که ما از طریق Domain داده ایم را جستجو میکند اگر فایل یا صفحه ی مورد نظر را در آن وبسایت پیدا کند، این فایل( یا صفحه) را صدا میکند و محتویات آنرا نمایش میدهد . فایل index.html ترکیبی می باشد و متون و تصاویر و عکسها و جداولی که ما بارگذاری کرده ایم استفاده میکند .متن مورد نظر در خود سایت موجود می باشد این مهم در حالی است که طراح سایت ما ممکن است مطالب و عکسهای آن صفحه خاص را در پوشه های مختلفی بارگذاری کرده باشد و ممکن است بعضی از نوشته ها وتصاویر یک صفحه به یک پوشه یا صفحه ای دیگر لینک داده شده باشد .(یعنی می توان با کلیک روی آن صفحه به آدرس یک صفحه طراحی شده دیگر هدایت شد) این اطلاعات در یک فضای میزبانی به نام Hosting وجود دارد که مجموعأ یک وبسایت را می سازند.

در ادامه به طور مختصر توضیحاتی در مورد مسائل مربوط به چگونگی طراحی سایت اینترنتی چیست در مدلهای مختلف اشاره میکنیم:

 

1. انتخاب یک نام مناسب برای سایت مورد نظر ما

 

2. ثبت Domain name (نام سایت دلخواه) در اینترنت داخلی و خارجی

 

3. طراحی نرم افزار و پنل مدیریت محتوا و طراحی گرافیک اختصاصی برای سایت

 

4. خرید هاست و یا سروی های میزبانی ویندوز و یا لینوکس بسته به طراحی سایت انجام شده

 

5.بارگذاری سایت طراحی شده بر روی فضای میزبانیلینوکس یا ویندوز تهیه شده و افتتاح اولیه سایت

در طراحی سایت به کاربرانتان احترام بگذارید تا مشتریان بیشتری جذب کنید!

نرم افزارها و یا در اصطلاح CMS های مورد نیاز در طراحی وبسایت و ساخت سایت:

تیم بزرگ راهکارهای وب  websolutiontools.com

شالوده اصلی طراحی سایت و طراحی وبسایت بر اساس Microsoft .NET Framework می باشد. استفاده از فناوری .NET و یا PHP با انعطاف پذیری، قابلیت اطمینان بالا، نوآوری و امنیت مثال زدنی خود قابلیت های بسیاری را برای وب مستران وطراحان سایت به وجود می آورد ، که از جمله ی آن قابلیت مدیریت سورس ها، پشتیبانی از ماژولها و افزونه ها،همگون شدن با روش انتخابی پروژه و وابسته نبودن به یک زبان برنامه نویسی و برنامه نویس خاص است.ضمن آنکه شالوده و زیرساختهای نرم افزار .NET و یا PHP به عنوان پایلوت اصلی اجرای یک پروژه طراحی سایت خواهد بود ، امکان استفاده از ابزارهای کاربردی جانبی دیگری که سازگار با ویندوز و یا لینوکس هستند را برای مدیر سایت بوجود می آورد استفاده از طراحی سایت های ماژولار برای توسعه های بعدی خیلی به وب مستران کمک مینماید .ضمن آنکه هزینه های دوباره کاری (reworking) را در زمان بروزرسانی های و یا توسعه های آتی می کاهد بانک اطلاعاتی MS SQL SERVERو SQL Server دو بانک اطلاعات رایج برای تولید بانکهای اطلاعاتی هستند

_چرا باید بررسیهای و سخت گیریهای امنیتی برای سایت در نظر گرفت؟

 

مخاطبین اینترنت به هنگام ورود به سایت توسط نرم افزارهای امنیتی بررسی می شوند،سپس در صورت تأیید نر م افزار امنیتی سایت به ایشان اجازه داده می شود تا از امکانات و برنامه های سایت استفاده نماید و در صفحات مختلف سایت طراحی شده برگردد

مدهای مختلف وبسایت در طراحی وبسایت و ساخت سایت:

سایت ها ی اینترنتی بر اساس کاربرد و زبان برنامه نویسی به چند دسته مختلف تقسیم می شوند که عبارت است از:

 

طراحی سایت در کرج (لیست قیمت+مشاوره رایگان) - تابستان 1402

اپلیکیشن یا موتور پول سازی ؟ - تیم راهکارهای وب

تیم راهکارهای وب - تیم بزرگ دیجیتال مارکتینگ در ایران ?

خدمات سئو SEO به صورت حرفه ای + مشاوره (2023) - راهکارهای وب

خدمات طراحی سایت | ? طراحی سایت جذاب ، حرفه ای در سال 2023

ده سوالی که قبل از سفارش سایت باید از طراح خود بپرسید - تیم راهکارهای وب

سئو در اصفهان + (?خدمات سئو و مشاوره حرفه ای سئو) 1402

سایت استاتیک یا ثابت در اصل برای توسعه های آتی کاملأ به به طراحی حرفه ای یا نیمه حرفه ای سایت نیاز دارند و اصلأ مالکین و مدیران آن سایتها نمی توانند مطالب و محتوای آنها را بروز نمایند. زبان برنامه نویسی اینگونه از سایت ها در بیشتر موارد HTML و Java Script میباشد که برای همه طراحان سایت بعنوان پیش فرض انتخاب می شود که اگر طزاح سایت ما تخصصی تر باشد و یا با یک طراح سایت حرفه ای طرف باشیم معمولأ از CSS نیز استفاده میکنند از آنجا که از حجم کمتری از برنامه نویسی دستی و کدهای اپراتوری در طراحی وبسایت های استاتیک استفاده میگردد، سرعت نمایش در مرورگرها (Loading) بالایی دارا می باشند. علاوه براین کاهش حجم کدها خوانایی بیشتر سایت توسط موتور های جستجوگر را به دنبال دارد.این موارد سبب بهتر شدن وضعیت آنها با توجه به حجم اینگونه ستینها در موتورهای جستجوگر از جمله Google عملکرد بهتری از خودشان نشان میدهد و این مهم سئو سایت بسیار حائظ اهمیت است در ضمن این گونه سایتها قیمت پایین تری را نسبت به سایر سایت ها که بهصورت داینامیک و یا با ابزارهای دیگر تولید می شند را دارا هستند . بکار گیری طراحان سایت حرفه ای و شرکتهای کهنه کار در این صنف همانند شرکت نونگار پردازش و امثالهم با توجه به آشنائی کامل به این مهم و اجرای پروژه های متشابه زیاد در این حوزه می تواند ما را به هدفمان از طراحی سایت نزدیکتر نماید و با استفاده از تکنیکهای روز سئو می توان این مهم را بیش از پیش تقویت نیز نمود .

منبع : تیم بزرگ راهکارهای وب  websolutiontools.com

علت خارش پا چیست و چگونه درمان می شود

۳۲ بازديد

علاوه بر اینکه خارش پا می تواند یک مشکل آزاردهنده باشد، ممکن است به عنوان نشانه ای از یک مشکل سلامتی جدی نمودار شود.

 

چه چیزی موجب خارش پاها می شود؟

شما در رختخواب و در حال تلاش برای خوابیدن هستید، اما خارش پاهایتان متوقف نمی شود و رفتن به خوابی شیرین را از شما سلب می کند. این بدترین چیزی است که ممکن است اتفاق بیفتد. در این هنگام که به دلیل این خارش آزاردهنده فکر می کنید، به شدت به یک درمان معجزه آسا برای تسکین این خارش نیازمند هستید.

درست است که معضل خارش پاها بسیار آزاردهنده است اما خیلی هم موضوع نگران کننده ای نیست، البته در مواردی ممکن است این خارش ها به مشکلات سلامت جدی مرتبط باشد. در کنار این خارش ها ممکن است مواردی دیگر همچون قرمزی پوست، تاول، خشک شدن و پوسته پوسته شدن پوست، دانه ها خارش دار و یا حتی متورم شدن پاها را مشاهده کنید.


 

ما در این مطلب به بررسی ? دلیل خارش پا و چگونگی التیام و توقف آن می پردازیم. که البته در مجله سلامتی و تندرستی ماورای سلامت آن را به تفیل شرح داده اند.

 

 

پای ورزشکار:

پای ورزشکار بیماری ای است که به عنوان یک عفونت قارچی و دلیل اصلی خارش پاها از آن یاد می شود.

یولندا رگلاند، پزشک بنیانگذار درمان بیماری های پا می گوید: “مکان های تاریک و مرطوب محل رشد قارچ هاست، به همین دلیل است که قارچ ها در پای انسان به راحتی و سرعت بیشتر رشد می کنند.”

Adrian Cotton رئیس عملیات پزشکی در دانشگاه لوما لیندا می گوید: “این موضوع شایعی است که این قارچ ها با راه رفتن پابرهنه در محیط هایی مانند رختنکن های سالن های ورزشی شدت می گیرند. این قارچ ها اغلب خود را به صورت راش قرمز نمایان شده و معمولا از بین انگشتان پا آغاز شده و باعث خارش میشوند، خارشی که هنگام درآوردن جوراب ها بسیار تشدید می شود.”

دکتر رگلاند می‌ گوید که پای ورزشکار می ‌تواند به تاول های خارش دار روی پا و پوست ترک خورده و لایه لایه منجر شود.

به واسطه خاراندن و ایجاد خراش عفونت های باکتریایی ثانویه نیز می توانند در آن منطقه شکل بگیرند. اگر به طور ویژه مستعد ابتلا به بیماری پای ورزشکار هستید، کرم ها و اسپری های ضد قارچ اغلب می توانند شرایط را بهبود بخشیده و عفونت را در حالت خفیف نگه دارند. اگر درمان موضعی به بهبود شما کمک نکرد، به متخصص پوست مراجعه کنید.


 

اگزما:

اگزما یک اصطلاح کلیدی برای گروهی از شرایط پزشکی است که می تواند منجر به خارش و التهاب پوست شود، این بیماری اغلب در سال های اولیه زندگی فرد اتفاق می افتد. درماتیت آتوپیک، شایع ترین نوع اگزما است که معمولا به صورت یک راش قرمز و خارش دار روی گونه ها، دست ها و پاهای شما خودش را نشان می دهد.

دانا کانوزو، معتقد است: “خاراندن محل زخم اگزما باعث می شود که این ناحیه حساس تر شده و مولکول های التهابی که منجر به پیشرفت اگزما و خشکی پوست می شوند را منتشر می کند.” او اضافه می کند: ” بهترین راه برای درمان خارش اگزما، جلوگیری از مرطوب شدن و یا عرق کردن آن ناحیه و استفاده از کرم ها و لوسیون های مرطوب کننده است.”

همچنین ممکن است پزشک شما به منظور تسکین این خارش، داروهای استروئیدی موضعی یا خوراکی را برایتان تجویز کند.

 

پسوریازیس

این بیماری خود ایمنی باعث می‌شود که سلول‌های پوست فوق‌العاده سریع رشد کنند و روی پوست جمع شوند. دکتر راگلند می گوید:”آن ها همانند سلولهای پوست معمولی روی پوست جمع نمی شوند و جمع شدن سلول ها روی پوست معمولا به شکل پوسته پوسته های سفید و یا نقره ای خودش را نشان می دهد

این نواحی خشک و فلس دار می ‌توانند خارش پوست را در مناطقی از جمله پاها ایجاد کنند. او می گوید: “این تجمع پوست فلس مانند اغلب روی مفاصل انگشتان پا ظاهر شده و ممکن است با تورم و درد این مفاصل همراه شود

کرم ها و پماد موضعی و نور درمانی اغلب می توانند به کاهش علائم پسوریازیس کمک کنند. راگلند می‌گوید برخی افراد مبتلا به پسوریازیس نیاز به داروهای خوراکی یا نوع جدیدتری از درمان‌ های تزریقی به نام biologics دارند.


 

نیش حشرات

بسته به فصل، ممکن است خارش پا ناشی از پشه های مزاحم و یا حشرات دیگر باشد. دکتر راگلند می گوید: “نیش حشرات باعث ایجاد واکنش التهابی از جمله انتشار هیستامین شیمیایی در بدن می شود، بنابراین منطقه نیش دچار خارش می شود.”

همچنین نیش حشرات می تواند به تورم، قرمزی و تحریک پوست منجر شود. چند داروی خانگی برای خارش پاهای ناشی از نیش حشرات نیز وجود دارد.

دکتر راگلند می گوید: “آنتی هیستامین موضعی مانند بنادریل می تواند به بهترین نحو به از بین بردن خارش ناشی از نیش حشرات کمک کند، زیرا هیستامین خود عامل ایجاد این مشکل است.” هم چنین می‌ توانید از یخ یا کمپرس سرد برای کمک به تسکین برخی از آن التهاب ها استفاده کنید.

 

پوست خشک

دکتر راگلند معتقد است: “در جامعه ما، افراد بیش از حد و به مدت طولانی با آب داغ حمام می کنند و پس از آن از مرطوب کننده پوست استفاده نمی کنند و همین دلیلی بر خشکی پوست آن ها می شود.” پوست خشک پاهای شما نیز می‌تواند چیزی باشد که شما از پدر و مادر خود به ارث برده اید و یا می ‌تواند ناشی از شرایط پزشکی و داروهای خاص نیز باشد.

علاوه بر این موارد، دکتر Cotton می افزاید: “عواملی نظیر مصرف آب به مقدار کم، مصرف ادرارآورها، و یا قرار گرفتن در معرض گرما و یا نور در صورتی که شدت آن زیاد بوده و شما پوستی حساس داشته باشید می توانند خشکی پوست را به دنبال داشته باشند.”

دکتر راگلند معتقد است: “اگر خشکی پوست خارش پاها را به دنبال داشته باشد، قسمت هایی پوسته پوسته و فلس مانند و یا ترک خورده را خواهید دید.” برای افرادی با پوست تیره، معمولا پوست خشک می تواند سفید و یا خاکستری باشد.

آیا اقدامات پیشگیرانه ای برای درمان پاهای خشک و خارش دار وجود دارد؟ بله ، می توان برای این منظور از مرطوب کننده های مناسب به طور روزانه استفاده کرد. اگر پوستی بسیار خشک دارید، در شرایطی از مرطوب کننده استفاده کنید که پوست هنوز مرطوب است، را که با این کار رطوبت بیشتری حفظ می شود.

گال

این بیماری پوستی ناشی از انگل ریزی است که در لایه بالای پوست قرار دارند. طبق نظر آکادمی پوست و زیبایی آمریکا، به طور معمول گال ها باعث خارش روی دست ها و همچنین پوستی که معمولا با طلا و جواهر در تماسند، می شود. اما در کودکان، گال می تواند گسترده تر باشد و کف دست و پا را تحت تاثیر قرار می دهد.

برخی از افرادی که به بیماری پوستی گال مبتلا هستند، با راش، زخم و یا ضخیم تر شدن پوست روبرو هستند. خارش پای ناشی از این بیماری معمولا بسیار شدید بوده و اغلب در شب هنگام تشدید می شود.

دکتر راگلند می ‌گوید : “از آنجایی که گال از طریق تماس پوست به پوست منتقل می‌ شود، این بیماری بدون توجه به سن، وضعیت اقتصادی و نژاد می ‌تواند توسط هر کسی منتقل شود.” او معتقد است که اغلب افراد مبتلا به گال را می توان با کرم‌ ها و لوسیون های تجویزی درمان کرد؛ البته ممکن است برخی افراد به داروی خوراکی نیز نیاز داشته باشند. علاوه بر این موارد، آنتی هیستامین ها و کرم های استروئیدی نیز می‌ توانند به تسکین خارش و التهاب ناشی از خارش آن کمک کنند.

دکتر کاتن می گوید: “اگر شما به گال مبتلا هستید، باید همیشه بدنتان را تمیز نگه دارید چرا که این بیماری مسری بوده و به راحتی منتقل می شود. تا زمانی که به طور کامل از این بیماری خلاص شوید هرروز لباس ها، ملافه و روبالشتی هایتان را بشویید.”

 

 

درماتیت تماسی آلرژیک

راش خارش دار روی پای شما ممکن است ناشی از درماتیت تماسی آلرژیک باشد. درماتیت تماسی آلرژیک واکنش آلرژیک به چیزی است که پای شما با آن در تماس بوده است. دکتر Canuso می گوید: “قرار گرفتن در معرض مواد حساس و تحریک کننده مانند مواد شیمیایی و یا حتی آلرژن ها در صابون، لوازم آرایشی و گیاهان می تواند باعث درماتیت تماسی آلرژیک شود.” او معتقد است رنگی که در جوراب های تیره وجود دارد یکی از عواملی است که معمولا روی پاها تاثیر می گذارد. درماتیت تماسی ناشی از رنگ جوراب های تیره، می تواند در هر جایی که جوراب با پاها در تماس بوده، خارش پاها را به دنبال داشته باشد. برای رهایی از این شرایط می توانید این جوراب ها را کنار گذاشته و از کرم های ضد خارش بدون نسخه استفاده کنید.

 

بیماری کلیوی یا کبدی

بعضی از شرایط پزشکی مانند بیماری کبد یا کلیه می توانند موجب خارش دست ها و پاها شود. دکتر Canuso توضیح می‌دهد: ” هنگامی که کلیه ‌ها نمی ‌تواند به درستی عمل کند، مایع و مواد زائد کلیه‌ ها در خون ما باقی می مانند، که این امر می‌ تواند موجب خارش شدید در همه اندام ها شود، که معمولا ابتدا در پاها ظاهر می‌ شود.”

درمان بیماری‌ زمینه ای و عوارض آن – چه با داروهای تجویزی یا دیالیز – اغلب می‌ تواند به تسکین این خارش کمک کند.

 

 

https://farazsallo90.blogspot.com/2022/11/6.html

https://sites.google.com/view/wreterghjuykii/home

https://press-info1.siterubix.com/15%d9%85%d9%88%d8%b1%d8%af-%d8%a7%d8%b2-%d8%a8%d9%87%d8%aa%d8%b1%db%8c%d9%86-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%af%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%b7%d8%a8%db%8c%d8%b9%db%8c-%d8%b3%d8%b1%d8%af/

http://googlemap.unblog.fr/2022/11/17/15%d9%85%d9%88%d8%b1%d8%af-%d8%a7%d8%b2-%d8%a8%d9%87%d8%aa%d8%b1%db%8c%d9%86-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%af%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%b7%d8%a8%db%8c%d8%b9%db%8c-%d8%b3%d8%b1%d8%af/

https://articleblog100.wordpress.com/2022/11/17/15%d9%85%d9%88%d8%b1%d8%af-%d8%a7%d8%b2-%d8%a8%d9%87%d8%aa%d8%b1%db%8c%d9%86-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%af%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%b7%d8%a8%db%8c%d8%b9%db%8c-%d8%b3%d8%b1%d8%af/

https://www.dailystrength.org/journals/ay-bh-dnbl-bhtryn-brnmh-rjym-gdhyybry-khhsh-wzn-hstyd-qwnyn-sdh-

https://www.evernote.com/shard/s492/sh/1b5035c0-6c1c-a020-c148-01bf2f8a651b/940f2b3b53b7d2b27081e492321727b1

https://app.box.com/s/ey5sc540bsdxsmgi28oh0yesygx39ii7

 

 

چگونه ماساژ به لاغری کمک می کند

۳۴ بازديد

ماساژ لاغری امروزه به یکی از روش های عامه پسند برای لاغری تبدیل شده است و در عین حال یک ورزش نیز محسوب می شود. برای بسیاری از افراد کاملا لذت بخش است خدمات ماساژ با تمام فوایدی که به همراه دارد را دریافت کنند و در عین حال به کاهش وزن و لاغری دست یابند.

اما آیا این روش راهکار مناسبی برای لاغری است؟ چگونه باید آنرا انجام داد تا نتیجه مطلوبی را برای کاهش وزن به همراه داشته باشد؟

مجله ورزش و زیبایی ماورای سلامت را برای به دست آوردن جامع ترین دانش در این حوزه به یاد داشته باشید.

مقدمه ای بر ماساژ لاغری

ماساژ لاغری یکی از راه های ارائه شده توسط متخصصان در زمینه لاغری موضعی است که امروزه بسیار پرطرفدار شده است. این نوع از لاغری موضعی به دلیل غیر تهاجمی و بی خطر بودن، در بین کسانی که به دنبال لاغری به خصوص لاغری موضعی هستند، موضع فعالی دارد.

مطالب مرتبط با ماساژ لاغری

ماساژ لاغری علاوه بر لاغری موضعی به بهبود وضعیت سلولیت ها نیز می پردازد. مسئله دیگری که درباره این نوع به خصوص از لاغری موضعی مطرح می شود این است که ماساژ لاغری چه کاری انجام میدهد یا چه معجزه ای دارد که انواع رژیم ها و ورزش کردن از آن برخوردار نیستند.

برای پاسخ به این مسئله باید عرض کنم که لاغری با استفاده از ماساژ یک معجزه نیست و در برخی از وب سایت ها درباره اثرات آن مبالغه میشود. از طرفی ماساژ لاغری در کنار ورزش برای لاغری، تاثیر بیشتری خواهد داشت.

باید عرض کنم که افراد مختلف، ویژگی های بدنی مختلفی دارند و بازخورد هر کسی در برابر روش های مختلف لاغری متفاوت خواهد بود.

ماساژ لاغری چه تفاوتی با ماساژ های دیگر دارد؟

در این جا باید عرض کنم که ماساژ لاغری و تکنیک های آن با دیگر انواع ماساژ فرق چندانی ندارد. اما در ماساژ لاغری تمرکز فرد ماساژ دهنده بر روی نقاط مورد نظر برای لاغری است تا با افزایش خون رسانی به این بخش ها به کم کردن چربی تجمع یافته در این ناحیه کمک کند.

تکنیک های ماساژ لاغری

هر نوع از ماساژ، در واقع شاخه اختصاصی شده مجموعه ای از تکنیک های ماساژ مادر یا اولیه (حرکت های سراندن، مالش دادن، ورز دادن و ضربه زدن) است. در ماساژ لاغری هم از این تکنیک های اولیه استفاده می شود ولی تمرکز آنها بر روی نقاط مورد نظر است.

 

1. حرکت سراندن یا افلوراژ

این حرکت به عنوان مقدمه ماساژ لاغری شناخته میشود. در این حرکت کف دست ها در یک جهت سُرانده میشود و در هنگام بازگشت به نقطه آغاز کمی فشار سطحی وارد میشود. در حرکت سراندن گردش خون موضعی بالا می رود و نقاط مورد نظر برای تکنیک های بعدی آماده می شوند.

 

2. حرکت مالش دادن

در این حرکت کف دست در طول ماهیچه مورد نظر به صورت طولی حرکت میکند و در واقع اصطکاک، باعث گرم شدن ناحیه و بالا رفتن جریان خون موضع میشود.

 

3. حرکت ورز دادن

این حرکت معمولا بر روی نشیمنگاه، بالای پاها و مناطق با حجم عضلات بالا انجام می شود. این تکنیک شامل فشرده کردن سپس رها کردن عضلات میشود و در نهایت باعث بالا رفتن جریان خون موضعی، گرم شدن بافت ها و بالاخره افزایش خاصیت ارتجاعی عضلات می شود.

 

4. حرکت ضربه زدن

این حرکت شامل ساطوری زدن و نیشگون گرفته است. در هر دو این حرکات ضربه باعث واکنش ماهیچه میشود. این نوع از حرکت در ماساژ لاغری کاربرد چندانی ندارد و معمولا برای انواع دیگر ماساژ استفاده میشود.

مراحل ماساژ لاغری برای قسمت های مختلف

مانند هر ماساژ دیگری، ماساژ لاغری هم مستلزم تمهیدات اولیه ای است که می توان از این تمهیدات به آماده سازی اتاق ماساژ، تهیه تشک و ملحفه های تمیز و سفید رنگ، استفاده از عطر و عود برای خوشبو کردن فضا، موسیقی آرامش بخش و روغن های گیاهی اشاره کرد. پس از آماده سازی فضا،  بر روی ماساژ ناحیه مورد درخواست تمرکز میشود.

آموزش ماساژ لاغری پهلو و شکم

در این ماساژ پس از دراز کشیدن فرد به صورت طاق باز(به پشت) کار آغاز میشود. ابتدا دست های خود را چرب کنید و با استفاده از کف دست و سر انگشتان (حرکت سُراندن) از پهلو ها به سمت ناف حرکت میکنیم. این حرکت را برای 4 تا 5 دقیقه در جهات مختلف انجام دهید.

  • سخت ترین قسمتی از بدن که لاغری آن به تلاش فراوانی نیاز دارد، شکم و پهلوها هستند. اما برای این موضوع راهکارهای متعدد و موثری وجود دارد که می توان از آنها بهره گرفت. برای این منظور پیشنهاد می کنیم به مقاله لاغری شکم و پهلو بدون ورزش فقط با 3 راهبرد موثر مراجعه کنید تا راهکارهای موثری را در اختیارتان قرار دهد.

ماساژ لاغری برای ران ها

این ماساژ به این صورت است که فرد باید به پهلو دراز بکشد و با دست چرب شده با روغن، از بالای ران (پایین تر از مفصل لگن) به طرف پایین (تا زانو) با فشار متناسب کشیده شود. سپس این حرکت را برای پای دیگر باید تکرار کرد. زمان ماساژ برای هر پا بین 3 تا 5 دقیقه است. این حرکت به ویژه برای از بین بردن سلولیت های ناحیه ران بسیار مفید است.

ماساژ لاغری برای بازو ها

در بانوان یکی از محل های تجمع چربی بازو ها هستند. برای از بین بردن و کم کردن چربی های این ناحیه از ماساژ دورانی همراه با روغن ماساژ میتوان بهره برد. این ماساژ به نوبت به مدت 3 تا 5 دقیقه برای هر کدام از دست ها انجام میشود.

موارد استفاده از ماساژ لاغری

به طور کلی ماساژ لاغری برای کسانی که دچار بیماری های مانند آرتروز که درگیر کننده مفاصل است ورزش کردن برای آنان دشوار است، توصیه میشود. این روش کاهش سایز برای کم کردن چربی شکم برای بعد از زایمان که ورزش کردن امکان پذیر نیست کاربرد بسیار مفیدی دارد.

به طور کلی به افرادی که سالم هستند و توانایی استفاده از دیگر راه های لاغری را دارند پیشنهاد میشود از ماساژ لاغری در کنار سایر روش های لاغری مانند استفاده از دستگاه های لاغری، ورزش، استفاده از رژیم های لاغری و قرص های لاغری بهره ببرند.

ماساژ لاغری در واقع کار دستگاه های لاغری را انجام میدهد ولی سرعت عملکرد ماساژ لاغری بسیار پایین تر از دستگاه لاغری است.

چند جلسه ماساژ لاغری مناسب است؟

به طور کلی افراد با هم متفاوت هستند و طبیعت متفاوتی دارند حتی اگر قد و وزن یکسانی داشته باشند. آب و هوای محل تولد، شرایط زندگی و عادات غذایی که هر فرد دارد به مرور زمان طبیعت یک آن را تعیین میکند.

به طور کلی برای 2 تا 3 جلسه در هفته استفاده از ماساژ لاغری پیشنهاد می شود و در طی بازخورد بدن فرد نسبت به ماساژ، تعداد جلسات کم میشود یا افزایش داده میشود.

بهتر است تعداد جلسات از 2 تا 3 جلسه در هفته بیشتر نشود؛ چون ممکن است باعث خستگی بدن شود و یا منجر به عادت کردن بدن به شرایط جدید شود و ماساژ لاغری اثر خود را از دست بدهد.

نکاتی که باید برای ماساژ لاغری در نظر داشت

 

با توجه به اینکه اکثر افراد برای ماساژ لاغری قسمت های مختلف بدن و به ویژه لاغری شکم اقدام می کنند لازم است تا نکاتی را در رابطه با انجام ماساژ در نظر داشت. به موارد زیر برای قبل و بعد از ماساژ لاغری توجه کنید:

  • در صورت احساس درد در قسمتی از بدن حتما باید آنرا به ماساژور اطلاع دهید.
  • دردهای شکمی برای انجام ماساژ لاغری شکم باید جدی گرفته شوند.
  • وجود هر گونه لخته خون در پاها، بیماری های قلبی و همینطور کلیوی باید به ماساژ دهنده اطلاع داده شود.
  • مواردی از قبیل فشار خون، پوکی استخوان و التهابات بدنی نیز بهتر است برای پیشگیری از مشکلات جدی در نظر گرفته شوند.
  • انجام ماساژ روی نواحی سرطانی و دارای تومور ممنوع است و به ویژه اگر سرطان به شکل سرطان غدد لنفاوی باشد و احتمال انتقال آن به سایر نقاط وجود داشته باشد.
  • انجام ماساژ برای قسمت هایی از بدن که با عفونت همراه هستند ممنوع است و ممکن است باعث سرایت عفونت به سایر قسمت ها شود.
  • بهتر است به هیچ وجه بعد از صرف غذا ماساژ انجام نشود.

 

سخن پایانی

به طور کلی ماساژ لاغری به تنهایی برای گرفتن نتیجه بهتر توصیه نمیشود. در کنار ماساژ بهتر است تمرینات سبک ورزشی هم انجام شود. ماساژ به تنهایی برای افرادی که به دلیل ناتوانی جسمی و بیماری قادر به ورزش کردن نیستند، پیشنهاد میشود. قطعا عالی ترین روش، ورزش برای لاغری شکم می باشد و این حرکات هوازی برای لاغری در اندازه توان فرد باید انجام گیرند.

بهتر است برای ماساژ دادن از روغن های گیاهی مرغوب استفاده شود. بهترین روغن برای ماساژ لاغری، روغن های با طبیعت گرم مانند روغن کنجد، زیتون، بادام تلخ و شیرین توصیه میشود. اگر هدف از ماساژ لاغری و تسکین دردهایی مانند دردهای آرتروزی است بهتر است از روغن های ترکیبی که خاصیت تسکین دهندگی دارند استفاده شود. از این دست روغن های میتوان به روغن سیاهدانه با پایه روغن زیتون اشاره کرد که برای تسکین درد های آرتروزی بسیار مفید است.

 

 

 

https://list.ly/tobimetz3/lists

https://letterboxd.com/TobiMetz3/

https://www.bitsdujour.com/profiles/ISIp1c

https://devpost.com/tobimetz3

https://www.mapleprimes.com/users/TobiMetz3

https://logopond.com/TobiMetz3/profile/571947/?filter=&page=

https://www.misterpoll.com/users/4921815

https://www.wattpad.com/user/TobiMetz3

 

 

 

پایان نامه ارشد( قانون ملی شدن جنگل‌ها)

۳۹ بازديد

قانون ملی شدن جنگل‌ها



برای توضیحات بیشتر بر روی عنوان زیر کلیک کنید

پایان نامه ارشد( قانون ملی شدن جنگل‌ها)

پایان نامه ارشد حقوق

۳۲ بازديد

اصل نسبی احکام دادگاهی



برای توضیحات بیشتر بر روی عنوان زیر کلیک کنید

پایان نامه ارشد حقوق

پایان نامه ارشد( عقود رضایی و تشریفاتی از منظر حقوق)

۳۷ بازديد

عقود رضایی و تشریفاتی از منظر حقوق



برای توضیحات بیشتر بر روی عنوان زیر کلیک کنید

پایان نامه ارشد( عقود رضایی و تشریفاتی از منظر حقوق)

پایان نامه ارشد (اسناد ترهین بانک ها)

۲۹ بازديد

بررسی اسناد ترهین بانک ها و ضمانت اجرایی آنها



برای توضیحات بیشتر بر روی عنوان زیر کلیک کنید

پایان نامه ارشد (اسناد ترهین بانک ها)

3 free bedtime stories for kids

۳۱ بازديد

3 free bedtime stories for kids

 

 

Hansel and Gretel Story for kids

 

 

 

z3_ky0l.jpg

 

In a green forest, there was a woodcutter living there by his wife and his two kids. His son’s name was Hansel and his daughter’s name was Gretel. They were very poor. There were times that they even hadn’t something to eat for a day. One day, our poor woodcutter didn’t have enough money for a loaf of bread.

So when the night came, he started to think and think. At the end, he whispered to his wife:

What will happen to us? We can not feed our kids. they are starving.

I know the solution dear! Said the wife. We will take the kids deep in the forest early in the morning. we will ignite a fire for them and we will give each of them a loaf of bread. Then we will leave them for good. They will never find us again and with this plan, we will get rid of them.

Oh no wife! I can not imagine how I’m gonna do that! I can’t leave my kids alone in the forest! Wild animals will find them and swallow them in a moment.

You stupid man! Yelled the wife! Then the four of us will die out of hunger! You better start and make the coffins.

After a while, the man seemed convinced.

OK! But I really am sad for my poor kids.

Not being able to sleep because of hunger, Hansel and Gretel heard what their step mom planned for them. they cried quietly. Gretel said:

This is the end of our story! We are going to die tommorow!

Be quiet Gretel and don’t afraid! I’ve got this.

He waited until both their parents went to sleep. Then he got up, put on his jacket and slipped out from the back door. He stood near the garden, where the white stones were shining under the moon’s light! He picked up as many stones as he could and filled his pocket with them.

Then he turned back to the house and said to his sister:

Keep calm dear and sleep in peace! God will never forget us!

next morning, just before the sunrise, the step mom came and said:

Wake up! Wake up you lazy kids. We have to go to the forest and cut woods for your father.

Then she gave each of them a bread and said:

This is your dinner. Don’t eat it until then!

Gretel take the bread and hide it under her apron, because Hansel had his pocket full of stones. Then they started their journey to the forest. In their way, Hansel took a stone from his pocket every now and then and dropped it on the ground.

When they reached the heart of the forest, they collect wood with their father and used it to make a fire to keeping them warm. When the fire was ready, The step mom said:

Now lie down and rest kids. Your father and I will collect woods and when we were ready to go, we will wake you up!

After a while, they became tired and fell sleep. When they finally woke up, it was night. Gretel started crying and said:
OMG! How shall we get of this forest?

Don’t even think about it sis! Wait a little bit, when the moon rises, we will easily find our way to home.

And when the full mon got up, Hansel took Gretel’s hand and started to follow the white stones that were shining like silver. They walk all the night and next morning, they reached their house. They knocked the door. When the wife opened the door and saw Hansel and Gretel, she said:

You naughty children! How many hours you slept in the woods! We thought you’ll never come back.

But their father was so happy for seeing his kids once again.

Not very long after, another scarcity came to that area. Gain the children heard their step mom talking to their father:

Everything is finished! We just have a half a loaf and after that we will die! We have to get rid of the kids! This time we will take them even deeper in the woods so they will never find us again.

The man wasn’t happy with this at all! He whispered:

I’d rather to share my last morsel with my kids.

But the tricky step mom didn’t listened to him at all and finally managed to convince him to redo the plan.

Children heard this conversation completely. When the parents went to sleep, Hansel got up and wore his jacket. He wanted to go and pick up more white stones, but the step mom had locked the door. Hansel didn’t manage to get out but he started to comfort his little sister:

Don’t cry little sis! Go to sleep! I’m sure God will help us!

Next morning, the step mom came and woke them up and gave each of them a little piece of bread. even less than before. On they way to the woods, Hansel crumbled the bread in his pocket and every now and then, he dropped a crumb on the ground.

Hansel strewed bread crumbs all along the road. Woman take them deep deep into the forest. Where they never been before in their short lives. Then again they collect wood and made a large fire. The step mom said:

Sit here, you children, and when you are tired you can go to sleep; we are going into the forest to cut wood, and in the evening, when we are ready to go home we will come and wake you up.

So when noon came Grethel shared her bread with Hansel, who had strewed his along the road. Then they fell sleep, and the evening passed, and no one came for the poor children. When they woke up it was dark night. Hansel comforted his little sister:

Wait a little, Gretel, until the moon gets up. We will be able to find our way by the bread crumbs I scattered on the road.

So when the moon rose they got up, but they there were no bread crumbs on the ground, cause the birds of the forest and of the fields had come and eat them. Hansel thought they might find the way all the same, but they could not.

They walked that night, and the next day from the morning until the evening, but they could not find the way back to their home, and they were starving, for they had nothing to eat but the few berries they could pick up.

When they got very tired and decided to lay down under a tree and sleep.

It was now the third morning since they had left their father’s house. They were always trying to get back to it, but instead of that they only found themselves farther in the wood, and if help had not soon come they would have been starved.

 

 

 

Cinderella Story for kids

 

 

 

Once upon a time, there lived a poor servant girl named Cinderella. She was a patient, tender and kind girl. His days were long and tiring. Full of the most boring and worst housework.

Washing the floor, washing the clothes, dusting the shelves and cooking food were the tasks that she had to do during the day. Cinderella was forced to work from morning to evening without receiving a single Penny.

Cinderella’s mother died when she was very young, and her father remarried soon after. But his new wife was a nasty woman. She had two daughters from her previous marriage who were as naughty as she was.
They tormented poor Cinderella terribly every day. One day, when Cinderella was sweeping the ashes from the fireplace, they mocked her and sang:

Poor girl, poor girl
Her face is black, burnt and ugly

Even though her stepmother and half-sisters had tormented her for years, she had never once disrespected them or tried to take revenge on them. She did not wish them ill at all.
She patiently did the housework, hoping that when she grew up she could run away and start the wonderful life she longed for.

One day when Cinderella was working at home, someone knocked on the door. Cinderella hurriedly opened the door. Behind the door stood a short, fat man dressed in royal robes and holding an important scroll.

The old man opened the scroll and began to read:

It is my duty to announce that the king has sent an official invitation to all the young ladies of this land to attend the important royal celebration in the palace.

Hearing this, Cinderella’s stepsisters pushed her to a corner and stood in front of the fat man. The man continued to read:

His Highness the Crown Prince is looking for a suitable lady for marriage. He wants to meet all the girls of this land to find true love. Please come to the palace on Saturday at 8 pm.

The little man turned, mounted his horse, and galloped off. Two knights also followed him closely.
The half-sisters closed the door and gave a loud shout of joy.
Cinderella’s stepmother entered the room.
She said impatiently:

What is the reason for all this happiness?

Oh…mom…we’ve been invited to the royal party and I’m sure one of us will be chosen as the new princes.

The stepmother replied with a mocking smile:

Of course you do, what prince wouldn’t want to marry my sweet and precious children!

Cinderella was desperately trying to quiet them down a bit. Because she knew in her heart that any prince would rather live alone for the rest of his life than to blacken his fortune by marrying these rude girls.
The stepmother turned to Cinderella and shouted:

Why did you stop and look? Prepare the clothes.

Cinderella nodded and said:

Yes Mam!

Cinderella wanted more than anything to go to the royal party. But she did not dare to ask permission from her wicked stepmother, because she knew that the wicked stepmother would not give her this permission. So she busied herself with housework and of course preparing her half-sisters’ dresses.

The evening of the royal royal feast arrived.
A magnificent horse-drawn carriage pulled up to the front door of the house, and the half-sisters, dressed in their hand-embroidered dresses, entered the carriage with much pomp and show.
Cinderella looked at them with great sadness and sighed deeply.

She said to herself:

If I could only have one wish for the rest of my life, it would be to attend a royal party and get away from the dreaded and boring housework for just one night.

Suddenly, a great light appeared in the sky.
A small fairy appeared in front of Cinderella, holding a small wand.

Fairy said happily:

Your wish will come true!

Cinderella asked in surprise:

what?

I will fulfill your wish; Because I am your fairy godmother. Oh, how much you have suffered in silence all these years. You have a kind soul. A kind and patient young lady.

Cinderella exclaimed happily

Oh I can’t believe it!!

But suddenly a frown appeared on her face.

But I’m not ready, Fairy Godmother. My clothes are cotton and my shoes are torn. I can’t be in the palace like this!

Fairy Godmother said with a smile:

Don’t worry, Cinderella. All I need to make your wish come true is a pumpkin, a rat, two mice and four grasshoppers.

Cinderella looked very confused.

So hurry up dear. hurry up!!

Cinderella ran and prepared everything that the fairy godmother said.
First, Cinderella went to the garden and came back with a big and ripe pumpkin. The fairy godmother tapped it once with her wand and in an instant the pumpkin turned into a magnificent golden carriage.
Then, Cinderella returned a mouse from the mouse trap in the kitchen.
Fairy godmother said:

Great dear, now if you don’t mind putting them on the carriage seat for me

Cinderella quickly did this.

The fairy waved her wand again. The two mice that Cinderella found in the barn turned into two servants in classy clothes. The four grasshoppers turned into four magnificent white horses.

said the fairy godmother

And now for the final magic…

And she hit Cinderella on the shoulder with her wand.
A spark rose. The old clothes she was wearing a moment ago suddenly changed. Cinderella sparkled in a magical, sparkly gown fit for a princess. Cinderella looked at her feet. He was wearing a pair of very beautiful glass shoes that glowed in the dark.

Fairy godmother cried:

Amazing!!! But remember that at 12 o’clock at night, this magic spell will be broken and your clothes will turn into old clothes.

Cinderella said as she kissed her fairy godmother on the cheek

I understand. And thank you very much for the great favor you have done to me Fairy Godmother!!

Cinderella entered the carriage and drove to the royal party.

As the golden carriage passed through the palace gates, trumpets sounded and Cinderella was given a royal welcome.
All the ladies were amazed at her magnificence.
As she entered the ballroom, the prince was immediately struck by Cinderella’s elegance and the warmth of her smile.
The prince approached.
He bowed his head slowly and extended his hand and said:

Ma’am, would you do me the honor to dance with you?

Cinderella said with dignity and kindness:

Sure! I will be so happy.

The orchestra started playing.

Everyone in the ballroom was staring at them. Cinderella’s stepsisters were watching this scene, but Cinderella had changed so much that they didn’t recognize her at all. Instead, they stared at Cinderella with envy.
From that moment on, the prince only had eyes for Cinderella. They danced the whole night in each other’s arms and enjoyed each other’s company.
Many hours left.
9 pm
10 pm
11 pm
Suddenly Cinderella looked at the clock. It was one minute to midnight and he only had one minute to break the spell.
He told the prince

 

 

The Little Mermaid Stories for kids

 

 

 

My dear little friends! I’m gonna tell you the little mermaid story!

Once upon a time, far and deep in the ocean, where the water is shiny and blue, lived a sea king who had six mermaid daughter. Five of them were happy and cheerful while the youngest one was deeply sad and no one hadn’t seen her smile.

The little mermaid wanted to see the surface world! She loved to see green trees and blue sky. Because of that she always swam to the top of the ocean to enjoy the surface world’s view. She felt depressed when she couldn’t see the above world.

Georgios fish, beautiful shells and all the colorful creatures in the sea were always trying to make her smile but they usually failed. Even her father’s bedtime stories couldn’t cheer her up.

One night, the little mermaid swam to the top of the ocean when others were sleep. It was a stormy night and waves were crashing into rocks. The lightning stroke to a ship which was rolling in the ocean. The little mermaid saw a man beside the ship, signaling for help.

She swam and helped him quickly. She brought him to the shore and rested him on sands. The little mermaid fell in love with the young man in that short time. So she started to sing a song with his magical voice for the prince. And then she came back to the ocean.

She was so much in love with the young man that she couldn’t stop thinking about him. So he decided to go and visit the seashore witch and ask her to grant a wish.

The little mermaid wanted to dance and walk on the surface world. she wanted to feel the warmth of the sand. The witch. who was cunning and tricky, stirred her potion with an evil smile.

I will grant your wish! But I’ve got one condition! She said. I will give you the ability to walk and dance. But you’ll be no longer be able to talk and sing. If the prince doesn’t confess to his love for you in three days, your voice will be mine forever!

I agree! I accept your condition!

 

But let me tell you about the prince! He remembered one and only one thing about his rescuer! Her magical voice.

So my little friends, the witch transformed our little mermaid. After she transformed she went to the shore and sat on the warm sand where the prince was looking for her rescuer. prince didn’t remember our little mermaid:

Who are you? OH! You can’t walk?! Let me help you.

So, the prince took the little mermaid to his palace! On the second day, when little mermaid and prince were sailing on the ocean, prince decided to confess his love to her, but before he get a chance, the evil eels of tricky wish, attacked the ship.

The tricky witch who knew this, hid little mermaid’s voice in a seashell and hung it to her neck. Then transformed herself into a beautiful young woman! Then she started singing on the seashore. when the prince heard that magical voice, he was convinced that the tricky witch is her rescuer. so he decided to marry her!

But our little mermaid had many good friends! seals and fish! they decided to uncover witch’s evil plan! They attacked the witch and managed to break the chain of the neckless! Now it was the time! Our little mermaid got her voice back! She now could tell the prince who she truly was!

But on that moment, the sun set and the third day finished! Little mermaid’s legs turned into a tail and the witch grab her and took her into the deep water of the ocean!

The brave prince, who now knew the true story, went and followed the witch and battled her and defeated her!

Source:

Moonzia.com

youtube.com

Cinderella Story for kids

۳۳ بازديد

Cinderella Story for kids

 

 

a1_azz.jpg

 

Once upon a time, there lived a poor servant girl named Cinderella. She was a patient, tender and kind girl. His days were long and tiring. Full of the most boring and worst housework.

Washing the floor, washing the clothes, dusting the shelves and cooking food were the tasks that she had to do during the day. Cinderella was forced to work from morning to evening without receiving a single Penny.

Cinderella’s mother died when she was very young, and her father remarried soon after. But his new wife was a nasty woman. She had two daughters from her previous marriage who were as naughty as she was.
They tormented poor Cinderella terribly every day. One day, when Cinderella was sweeping the ashes from the fireplace, they mocked her and sang:

Poor girl, poor girl
Her face is black, burnt and ugly

Even though her stepmother and half-sisters had tormented her for years, she had never once disrespected them or tried to take revenge on them. She did not wish them ill at all.
She patiently did the housework, hoping that when she grew up she could run away and start the wonderful life she longed for.

One day when Cinderella was working at home, someone knocked on the door. Cinderella hurriedly opened the door. Behind the door stood a short, fat man dressed in royal robes and holding an important scroll.

The old man opened the scroll and began to read:

It is my duty to announce that the king has sent an official invitation to all the young ladies of this land to attend the important royal celebration in the palace.

Hearing this, Cinderella’s stepsisters pushed her to a corner and stood in front of the fat man. The man continued to read:

His Highness the Crown Prince is looking for a suitable lady for marriage. He wants to meet all the girls of this land to find true love. Please come to the palace on Saturday at 8 pm.

The little man turned, mounted his horse, and galloped off. Two knights also followed him closely.
The half-sisters closed the door and gave a loud shout of joy.
Cinderella’s stepmother entered the room.
She said impatiently:

What is the reason for all this happiness?

Oh…mom…we’ve been invited to the royal party and I’m sure one of us will be chosen as the new princes.

The stepmother replied with a mocking smile:

Of course you do, what prince wouldn’t want to marry my sweet and precious children!

Cinderella was desperately trying to quiet them down a bit. Because she knew in her heart that any prince would rather live alone for the rest of his life than to blacken his fortune by marrying these rude girls.
The stepmother turned to Cinderella and shouted:

Why did you stop and look? Prepare the clothes.

Cinderella nodded and said:

Yes Mam!

Cinderella wanted more than anything to go to the royal party. But she did not dare to ask permission from her wicked stepmother, because she knew that the wicked stepmother would not give her this permission. So she busied herself with housework and of course preparing her half-sisters’ dresses.

The evening of the royal royal feast arrived.
A magnificent horse-drawn carriage pulled up to the front door of the house, and the half-sisters, dressed in their hand-embroidered dresses, entered the carriage with much pomp and show.
Cinderella looked at them with great sadness and sighed deeply.

She said to herself:

If I could only have one wish for the rest of my life, it would be to attend a royal party and get away from the dreaded and boring housework for just one night.

Suddenly, a great light appeared in the sky.
A small fairy appeared in front of Cinderella, holding a small wand.

Fairy said happily:

Your wish will come true!

Cinderella asked in surprise:

what?

I will fulfill your wish; Because I am your fairy godmother. Oh, how much you have suffered in silence all these years. You have a kind soul. A kind and patient young lady.

Cinderella exclaimed happily

Oh I can’t believe it!!

But suddenly a frown appeared on her face.

But I’m not ready, Fairy Godmother. My clothes are cotton and my shoes are torn. I can’t be in the palace like this!

Fairy Godmother said with a smile:

Don’t worry, Cinderella. All I need to make your wish come true is a pumpkin, a rat, two mice and four grasshoppers.

Cinderella looked very confused.

So hurry up dear. hurry up!!

Cinderella ran and prepared everything that the fairy godmother said.
First, Cinderella went to the garden and came back with a big and ripe pumpkin. The fairy godmother tapped it once with her wand and in an instant the pumpkin turned into a magnificent golden carriage.
Then, Cinderella returned a mouse from the mouse trap in the kitchen.
Fairy godmother said:

Great dear, now if you don’t mind putting them on the carriage seat for me

Cinderella quickly did this.

The fairy waved her wand again. The two mice that Cinderella found in the barn turned into two servants in classy clothes. The four grasshoppers turned into four magnificent white horses.

said the fairy godmother

And now for the final magic…

And she hit Cinderella on the shoulder with her wand.
A spark rose. The old clothes she was wearing a moment ago suddenly changed. Cinderella sparkled in a magical, sparkly gown fit for a princess. Cinderella looked at her feet. He was wearing a pair of very beautiful glass shoes that glowed in the dark.

Fairy godmother cried:

Amazing!!! But remember that at 12 o’clock at night, this magic spell will be broken and your clothes will turn into old clothes.

Cinderella said as she kissed her fairy godmother on the cheek

I understand. And thank you very much for the great favor you have done to me Fairy Godmother!!

Cinderella entered the carriage and drove to the royal party.

As the golden carriage passed through the palace gates, trumpets sounded and Cinderella was given a royal welcome.
All the ladies were amazed at her magnificence.
As she entered the ballroom, the prince was immediately struck by Cinderella’s elegance and the warmth of her smile.
The prince approached.
He bowed his head slowly and extended his hand and said:

Ma’am, would you do me the honor to dance with you?

Cinderella said with dignity and kindness:

Sure! I will be so happy.

The orchestra started playing.

Everyone in the ballroom was staring at them. Cinderella’s stepsisters were watching this scene, but Cinderella had changed so much that they didn’t recognize her at all. Instead, they stared at Cinderella with envy.
From that moment on, the prince only had eyes for Cinderella. They danced the whole night in each other’s arms and enjoyed each other’s company.
Many hours left.
9 pm
10 pm
11 pm
Suddenly Cinderella looked at the clock. It was one minute to midnight and he only had one minute to break the spell.
He told the prince

I must go.

Without delay, she left the room, passed the guards and passed through the palace. But when she got to the hall, she lost one of her blue shoes. But it was too late that she did not return to pick it up.

Alas!
The midnight alarm rang.
Cinderella did not see any servants outside the palace. Only one pumpkin was not seen in the courtyard of the palace. Even mice, voles and grasshoppers were not seen. And Cinderella, whose clothes were now the same old ones, had no choice but to run home in the darkness of the night.

A few days passed.
Cinderella was doing her daily routine. And her half-sisters tease and tease her as always.
Everything was back to normal.
The memory of the royal party faded into Cinderella’s mind like a magical dream.
Did the pumpkin really turn into a golden carriage?
And the mouse to a carriage?
Had she really danced the night away with the prince?
She had doubts little by little.
Suddenly there was a sound at the door. Cinderella calmly opened the door.
In front of him stood the same little man.
he said triumphantly

His Excellency the prince is present.

The trumpet sounded. The prince got out of the carriage while holding a blue shoe.
Cinderella’s eyes widened. And she thought to herself:

So I wasn’t dreaming!!!

Suddenly, the prince’s eyes fell on Cinderella for a moment. A second was enough for him to recognize Cinderella.
Suddenly there was a sound of running and the stepsisters rushed to the door and threw Cinderella aside.
The little man continued:

His Majesty is visiting every house in the land to find the true owner of this glass shoe. If the shoe is the size of any girl’s foot, the prince will propose to her.

The sisters shouted out of excitement. This shoe is not suitable; But he didn’t want to tell them. So he gave them a chance to try the shoe.

The first sister’s foot was so big that half of it was forced to fit in the shoe.

The younger sister had more luck. He was able to fit his foot in the shoe by force, but his feet became swollen and red!

Then it was Cinderella’s turn.
The prince stepped forward with a knowing look, knelt down and carefully placed the glass slipper on Cinderella’s feet.
The prince smiled and said:

Perfect size! There is no doubt that you, Cinderella, are my true love. I couldn’t stop thinking about you. Will you honor me and marry me?

Cinderella looked at her clothes and then said to the prince:
I am only a poor servant

The prince replied:

You are a princes in my eyes. Our love is more valuable than all the treasures of the world.

Cinderella happily accepted the prince’s proposal and soon after they were married. It wasn’t long before they ruled as kings and queens and tried to provide prosperity and comfort to the people of their land.

 

Disney / Moonzia

Short stories for kids – free story

۳۸ بازديد

Short stories for kids – free story

 

 

Anti and Antolon kids story

 

 

z4_pmfi.jpg

 

One cold autumn day, a little ant named Anti wanted to take home a big piece of biscuit with all his might! He used to stand a little behind biscuit and push it. He would stand in front of it for a while and pull it with his hands and try to make it move!

As he was trying, one of his friends, whose name was Antolon, stood next to him and said:
Hello Anti! what are you doing? And when his eyes fell on the biscuit, he said:
Wow, what a big biscuit! It must be very heavy! Do you want me to help you?

Anti said:
No thanks! I can take it myself!

Antolone said:
This is very heavy! How are you going to take it alone? It is gonna be a hard work!

Anti said:
No! It is not difficult at all! I am very strong and I can handle it myself! Don’t you know that we ants can lift and move loads heavier than ourselves?!

Antolone said:
I did not say that you are not strong! By the way, you are very strong and powerful! And you are right! Ants can do this! But everything has a limit! For example, can we ants lift a big tree branch? Obviously we can’t! So we have to do our work together!

Anti said:
No need to cooperate! I always do my work myself and I don’t need anyone!

Antolone said:
OK! as you like! But if you need help, you can count on me!

Antolon left and Anti started pulling and pushing the biscuit again! It was almost noon and Antti still couldn’t shake the biscuit! He was very hungry! He said to himself:
Maybe if I eat a little of the biscuit, it will be lighter and I can move it! So he started eating biscuits!

When he was full, he looked at the biscuit and realized that its size had not shrunk too much! But he still stuck to his words and was not ready to ask anyone for help!

It was sunset and Sun went to sleep! Anti was tired, but he was only able to move the biscuit a little! That’s why he sat down on the floor and looked at the biscuit! He said to himself:
If I had accepted Antolon’s help in the morning, I would be sitting in my warm and soft house now!

But there was no one to help him! He looked around but did not see anyone! He looked above his head and suddenly he saw Busy, the little bee, flying! He called Busy and begged him to tell Antolon to come to his aid!

A few minutes passed and Anti was very cold! He was scared and thought that maybe Antolon was upset with his behavior in the morning and didn’t want to come to his aid!

 

 

 

Panda’s magic pencil kid story

 

 

One sunny day, little panda was tidying his room and putting his books inside the shelf. He would put some books that he had not yet read in front of him so that he could read them sooner.

When he was tidying up under his bed, he suddenly hit a big colored pencil. He took it out from under the bed and looked at it. He did not remember that he had such a large pencil before! He thought to himself:
Maybe I lost this pencil a long time ago and that’s why I don’t remember it!

That’s why he put the pencil on the table and went to arrange the rest of his room! After eating lunch, little panda decided to draw! He wanted to use his big pencil! He had a craving for a big delicious cake, so he painted a beautiful cake and when he was done, he blew on the drawing to remove the crayon powder from it. But suddenly a cake appeared on the table! The little panda was a little scared at first, but when he looked closer, he realized that this was the same cake he had painted.

He slowly moved his hand forward and ate a piece of it. It was very delicious! At that moment, a great thought came to the little panda’s mind! He could draw any food he wanted so that he could and eat it!

From that day on, the little panda painted and ate everything he wanted, such as chocolate, chips, ice cream and puffs, and even very fatty foods such as pizza and lasagna!

It went on like this for a while and the little panda had gained a lot of weight. He was walking very hard and could not fit in the chair in his room anymore!

His belly had grown so much and had come forward that he could no longer see his legs! Until one day after eating a piece of pizza that he had painted, he had a severe stomachache! He got dizzy and fell to the ground!

When he opened his eyes, Dr. Goat was standing above him! He said to the little panda:
You ate too much! From now on, you should be careful about what you eat and you should exercise!

When Doctor Goat left, Little Panda took a look at his own image in the mirror! and He was very surprised! He was very fat! Big belly and big hands and feet! He got so upset!
Now he understood why he walks so hard and can’t play with his friends like before! From that day on, the little panda started to exercise and eat healthy food! Once he wanted to throw away his magic pencil! But he thought to himself:
Why should I throw it away?! I can paint healthy foods with it! Like apples, oranges, lettuce and broccoli!

 

Source: storiestogrowby , moonzia